نتایج جستجوی عبارت «حسن برزو مشکان مدرسه ششم بهمن شلمچه ۱۳۶۵/۱۰/۲۰ کربلای ۵» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
دوای دل درد
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در سال 1365 که گردان کمیل مدتی در خط خرمشهر مستقر بود، تدارکات گردان در یکی از ساختمانهای نزدیک خط مستقر شده بود. بچه‌های تدارکات گردان شبها نوشابه‌ها را درون یخدانهای بزرگ می‌گذاشتند تا برای فردا خنک شود. در اواخر شب موقعی که بچه‌های تدارکات خواب بودند آقای غلامرضا نصرتی می‌گفت: من دلم درد گرفته و دوای دل درد می‌خواهم. این رمزی بود که باتفاق به نوشابه‌های خنک تدارکات گردان تک می‌زدیم‌.  ...
پماد سنگر و خمیر دندان
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در سال 1365 زمانیکه گردان کمیل در خط خرمشهر مستقر بود. شهید عباسعلی دهقانی در تاریکی شب داخل سنگر به دنبال پماد سنگر «ضد پیشه» می‌گردد. یک عدد لوله پمادی را یافته و از آن استفاده می‌کند‌ و سایر بچه‌ها نیز آن را به سر و صورت خود می‌مالند. بعد از مدتی، از بوی پماد متوجه می‌شوند که به جای‌ "پماد سنگر"، "خمیر دندان" به سر و صورت خود مالیده‌اند‌.  ...
آموزشهای آبی خاکی
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات والفجر هشت »
با توجه به ویژگی خاص منطقه عملیاتی والفجر 8، لازم بود رزمندگانی که بعنوان غواص به کار گرفته شده‌اند‌، آموزشهای ویژه ببینند‌. علاوه بر آن کلیه رزمندگانی که به نوعی در این عملیات به کار گرفته می‌شدند باید آموزشهای خاصی را می گذراندند. از این جهت از مدتها قبل رزمندگان آموزشهای شنا و غواصی را در مراکز مختلف آموزشی در استانهای گوناگون کشور گذراندند‌. آقای علیرضا هائم در این خصوص می‌گوید‌: (2-ALI HAEM-5) ما از حدود 5/1 سال قبل از...
به یاد شهید غلامرضا جمشیدی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار آقاي محمد معاني »
حماسه ساز زمان ای غلام جان پدر همیشه پیکر پاک تو جلوه گاه نگاه تو شمع‌محفل عدلی‌که‌ گویدت مفقود به آسمان شهادت تو ماه عالمتاب تن تو سوی خدا شد غلام جمشیدی بدوش رایت نصرٌ من الله و پیروز به‌کربلای‌حسین شد مقیم جسم غلام بگفت احمد جمشیدی ای غـلام عزیز توای ستاره رخشان و نور پاک سحر اگرچه‌جسم‌توصدپاره‌گشته چون‌اختـر به کنج خانه دل جای همچوتوگو هر به عرصه گاه زمین هر چه نیکتر زیور بسوی عالم بالا گشوده‌ای...
صفای خط پدافندی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانی که گردان در سال 1365 در خط پدافندی فاو،1 در حاشیه دریاچه نمک مستقر بود. آقای حاج منصور معانی پدر محترم شهید علی معانی هم در آنجا حضور داشت. در این خط آتش دشمن بسیار شدید بود و بچه‌ها در این بحبوحه گویی کاسه سر را به خدا سپرده و حال و هوای معنوی خوبی داشتند. آقای معانی با دیدن این صحنه‌ها می‌گویند: خط پدافندی هم عجب صفایی دارد. آقای حسن موسی‌پور2 بلافاصله در جواب ایشان می‌گوید:...
شهدا سال 63 -وصیتنامه شهید علی عبدالله زاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ » شهيد علي عبدالله زاده »
بسم رب الشهداء و الصدیقین بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام به خانواده‌های شهدا. حالا که خداوند به من توفیق شرکت در جبهه را داده است و از آنجا که وظیفه هر مسلمان است که وصیتنامه بنویسد، برآن شدم که چند کلمه‌ای به عنوان وصیتنامه بنویسم. بار پروردگارا! من که در راه تو قدم برداشتم، خدایا! مرا به راه خودت هدایت کن. من به جبهه نیامده‌ام که فقط...
شهدا سال 62 -زندگینامه شهید فریدون نقی زاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهید فریدون نقی زاده »
در پنجم مرداد ماه سال 1344 در شهرستان نی‌ریز، بخش آباده طشک، در روستای طشک، میان خانواده‌ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. دوران شیرین و زیبای کودکی را در کنار خانواده پشت سر گذاشت و در سال 1350 به مدرسه رفت. در دبستان حکمت روستای طشک، مشغول تحصیل شد. در مدرسه شاگرد بسیار مؤدب، با انضباط، خوش‌برخورد و خنده‌رو بود. ضعف مالی خانواده باعث شد تا از ادامه تحصیل خودداری کند و در کنار پدر مشغول...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید احمد علی رنجبر
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
در این دنیا نگنجیدند و رفتند                                به روی مرگ خندیدند و رفتند آری! کبوتران شهر ما، دنیای خاکی را کوچک دیدند و برای پرواز در بی‌کرانه آسمان‌ها، بال در بال ملائک انداختند و با عشق لیلی، مجنون‌صفت به هجرت سر نهادند. احمد که در اولین روز شهریورماه سال ۱۳۴۰ در روستای چشمه شیرین بشنه، یکی از روستاهای دورافتاده شهرستان نی‌ریز و در میان خانواده‌ای...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید بیگ میرزا فریدونی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد بيگ ميرزا فريدوني »
بیگ‌میرزا فریدونی، ۱۳۴۴/۸/۹ در روستای رودخور در یک خانواده مذهبی و عشایری به دنیا آمد. دوران کودکی را بازندگی عشایری و تحت مراقبت و سرپرستی پدر، که فردی مؤمن و باخدا بود، پشت سر گذاشت. هفت‌ساله بود که برای تحصیل به دبستان عشایر لبو محمدی رودخور رفت. با موفقیت دوره ابتدایی را به پایان رساند و به دلیل بعد مسافت محل زندگی تا مدرسه، نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به همت دولتمردان مسلمان،...
شهدا سال ۶۷ -نامه شهید هادی رنجبر به محمد بناکار
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
حضور محترم هم‌سنگری خودم و همکلاسی و برادرم آقای محمد بناکار سلام عرض می‌کنم. ضمن سلام خدمت همکلاسی خودم، سلامتی شمارا از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که همیشه مثل گل‌های بهاری شاد و خرم بوده و هیچ کسالتی نداشته باشید. حال اگر می‌خواهید از حال من باخبر شوید، حال من خوب است. راستی! حال شما که ان‌شاءالله خوب است. همین‌طور دوستان دیگر و حمید آبدارنده و محمد خیزاب و حسین فتاحی و دیگر بچه‌های کوچه و...